خانم دکتر سوتی های خنددار ، خفن ، جالب ( ای وای )
| ||
|
سوتی amir :
یه روز برای خرید برف پاک کن ماشینم به مغازه لوازم یدکی رفتم برای اینکه فراموش نکنم چی میخوام توی دلم تکرار میکردم و بعد که مغازه خلوت شد رو به مغازه دار کردم گفتم ببخشید آقای برف پاک کن ....... که دیدم همه دارن میخندن فهمیدم چه سوتی دادم 2+بدک نیست
venral :
این سوتی یکی از دبیرامونه : صدای دزدگیر ماشین میاد بعد دبیرمون میگه: فک کنم دزدگیر ماشین منه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() 2+بدک نیست
سوتی الهه :
شوهر خواهرم خیلی فوتبال میبینه. حالا خواهرم هم که میخواد بیاد بگه منم هستم. یه بار اومد گف: واااااااای امید دیدیییی؟ بازی دیشب روو؟؟؟؟ دیدی آلمان چیکار کرررررد؟؟؟؟؟ 0 - هیچ به نفع آلماننننن شددددددد! =)) 0+پست بی مزه
-----------------------------------------------------------------------
فکرمیکنی نمره سوتیت چنده؟؟؟؟؟؟بفرست میفهمی
سوتی مریم :
این سوتی مال سال پیش اینطوراست..خاله مامانم زنگ زده بود حدودا 90 سالشه..من داشتم همزمان چت میکردم و چون همش دعا میکرد میگفتم شما هم همینطور -ایشالله صد سال عمر کنی -مرسی...شما هم همینطور -ایشالله یه شوهر خوب گیرت بیاد -مرسی شما هم همینطور ولی خوب خدارو شکر چون سمعکش خراب بود فکر کرد اشتباه شنفته ![]() 3+پست معمولی
تینا :
زنگ تفریح بود و من و دوستام تو حیات جمع شده بودیم و من حرف می زدم که دوستم پرید وسط حرفمم و من بهش گفتم وقتی من زر می زنم تو حرف نزن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعد کل مدرسه زدن زیر خنده و صدای خنده هاشون این قد زیاد شد که دبیرستانی ها با معلم هاشون از پایین اومده بودن ببینن چی شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 4+پست خوب
سوتی شیما :
ما تو شیراز بودیم و مامان بابام ایستاده بودن کنار تخت جمشید و من می خواستم از اونا عکس بگیرم.داداشم هم کنار من ایستاده بود تا این که یک پسره اومد و به من گفت شماره بدم؟بعد داداشم رگ غیرتش گل کرد و گفت...خجالت نمی کشی می خواهی به دوست دختر من شماره بدی؟و مامانم که فکر کرده بود اون پسره دوست داداشمه و دارن با هم حرف می زنن برای همین به من گفت شیما بیا این جا تا داداشت راحت با دوستش حرف بزنه. بعد اون پسره هم گذاشت رفت و من و داداشم به مامانم گفتیم که چه سوتی داده!!!!!!!!!!!!! 2+بدک نیست
ژینا :
تو مدرسه حرف این بود که موقع خوابیدن چه وسایلی با خودمون میبریم که نمیتونیم بخوابیم من گفتم که همیشه3چیز میبرم 1موبایل - 2کتاب - 3...تااومدم سومی روگم دوستم پرید وسط حرفم گفت (و یه پسر؟ همون لحظه از شانس زیبای ما معاونمون کنارمون بود... 1+پست ساده
ارشاد :
سر کلای فیزیک معلم داشت درس می داد و بچه ها هم داشتن مسخره بازی در میاوردن که یه دفعه ای طاقت معلم تموم شد و داد زد: خفه شید دیگه چرا نمیذارید یه دقیقه راحت زر بزنم... منم اومدم از معلم دفاع کنم به امید این که بعدا یه نمره ای به من بده پاشدم فتم: راست میگه دیگه بچه ها خفه شین بذارین زرشو بزنه... از کلاس منو بیرون انداخت و مستمرو داد-9- ![]() ![]() ![]() 3+پست معمولی
سوتیت روبفرست بقیه بخندند راه ساده شادبودن نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ قالب وبلاگ : آریامنش ] [ Weblog Themes By : iran skin] |